"روز دیگرگون:
روز کیفر،
روز کین خواهی،
روز بار آوردن این شوره زار خون."

زنده خواستن گنجی برای کین خواهی و تلاش برای بارور شدن شورهزار خون از اساس با اندیشه گنجی در تعارض است. تصور هزینه سنگینی که او میدهد در برابر کجفهمی که از آثار او به وجود میآید، تن آدم را به لرزه میاندازد. البته دفاع از آزادی یک نویسنده که در بیانش توهین نباشد در هر شرایطی لازم است اما این را نیز میدانیم که بهترین ضربه بد دفاع کردن است.
نتوانستم تا پایان شب شعر آنجا بمانم. کاش این بیت مولوی را که گنجی بارها و بارها در اوج پردهبرافکنی از پروژه قتل های زنجیرهای به سخن آورده بود آنجا خوانده باشند:
آفت ادراک آن قال است و حال +++++ خون به خون شستن محال است ومحال
شاملو نیز در شعر اسباب چنین گفت:
آنچه جان
از من
همی ستاند
ای کاش دشنهای باشد
یا خود
گلولهیی.
+
زهر مباد ای کاشکی،
زهر کینه و رشک
یا خود زهر نفرتی.
درد مباد ای کاشکی،
درد پرسشهای گزنده
جراره بهسان کژدمهایی،
از آن گونه کهت پاسخ هست و
زبان پاسخ
نه،
و لاجرم پنداری
گزیده کژدم را
تریاقی نیست...
+
آنچه جان از من همی ستاند
دشنهیی باشد ای کاش
یا خود
گلولهیی.
یله
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر