پنجشنبه، آذر ۲۹، ۱۳۸۶

دوستان عزیز،بسیارعزیز
سلام
زهره، نسرین، مونا، محسن، علی، روح الله، مهدی، مینا، فاطمه، فاطمه)پیازچه(، پریسا، مجید و... تعجب می کنم که چطور یک اسم (فقط ترکیب چند حرف(می تونه چنین انسان رو به واکنش بندازه. یکی یکی که اسم هاتونو می نویسم، انگار تمام وجودم به تلاطم می
یفته. تکرار خاطرات لبخند های بغض آلودی به لب می شونه و... خب شاید هنوز جونم و پر شور، و اگر پیرتر و یا به تعبیر دوستی )احمق تر(شدم دیگه اشک ها و لبخند ها متلاطمم نکنه!
2- می دونین؟ خلاء رو نمی شه تحمل کرد. با هر چی خواستی پرش کنی، کتاب، فیلم، حرف، فکر، دانشگاه. ولی گاهی انگار ته کیسه ی زمان خالی می شه و هر چی می ریزی توش پر نمی شه. حس می کنی به قول مارکز، صد ساله که تنهایی...

باران مکرر، یکریز و ویرانگر می باره و همه چیز در اون حل می شه. کم کم شورع به کپک زدن می کنی. از خودت متنفر می شی. دائم یه بویی تو دماغته. بو تمام جانتو پر کرده. انگار یکی یه لاشه سگ گرفته زیر بینی ات یا انگار گنداب به جای خون تو رگات جریان داره. اونوقته که باید یا مانند"ربه کا" گل ها و کرم های خاکی باغچه رو بجوی و یا بذاری و بری یه جایی که زیر پات سفت باشه، نلغزی، کما این که بعید نیست اونجا بر سرت آتش بباره! ازبدبختی به خواب هم نمی شه پناه برد.آنقدر مار تو خوابت می لوله که وحشتش کافیه تاآخر عمر چشم هاتو رو هم نذاری.عجیبه دوستانت،دوستانعزیزت!! آنهایی که بیرون” ماکوندو"ی تو هستن، تورابه درون هل می دن و باقی شان از درون ترا به خود می خوانند و تو میخکوب، قوی و عبوس برجای میمانی. در حالی که سعی می کنی با به خاطر آوردن حرف های آن دیگری “برون خویش"،”زبان بدن"و... به تاریکی نغلطی!متاسف می شی از اینکه اونطور شجاع یا احمق نبودی که تبدیل به نماد بشی.یا انقدر متواضع و قانع که خودتو به جریان بسپاری و زندگی کنی. و یا حتی اونقدر با اراده نبودی که بمیری! بدنم هنوز هست. چشمام،بدنم،صورتم،دستام.لمسشون می کنم. نرم وشاداب هستن. زیرانگشتانم چیست؟!
3- هر چی تو کاپشنت فرو می ری فایده نداره! گویی سردتر می شه. پاها راه خودشون رو می رن.انگار تمام سرمای محیط هم از تو هست! سرفه های بی پایان و مزخرف دست از سرت برنمی دارن.هیچ چیز راضی کننده ای وجود نداره و یا حتی آزار دهنده...

عاطفه



با عرض معذرت از گذاشتن این پست با تاخیر همان روز اینترنت خوابگاه قطع شد تا ساعتی پیش که بالاخره دوباره وصل شد.از چاملی و باران معذرت می خواهم. همزاد

هیچ نظری موجود نیست: