دوشنبه، خرداد ۰۳، ۱۳۸۹

نگرانی

نگران شده ام...
خبر را که می خوانم بسیار نگران می شوم از اینکه تو را خواسته اند...
می گویند همه نگرانی تو از این بوده که چرا شب تو را خواسته اند...
من هم نگرانم دوست من از اینکه چرا شب تو را خواسته اند...
گفتم شاید برای آزادیت باشد، امیدوار باشیم من و تو که هر چه زودتر آزاد می شوی...
همه می دانیم که تو بی گناهی و امیدواریم که زودتر، زودتر یعنی همین روزها، همین ساعت ها، همین ثانیه ها...
نگرانی تو نگرانی ماست، من نگران شده ام و این نگرانی انگار تمام نمی شود تا پا از آن در بیرون نگذاری....
همزاد

هیچ نظری موجود نیست: