چهارشنبه، خرداد ۰۵، ۱۳۸۹

استقبال

برای استقبال رفته بودیم با یک دسته گل سرخ اما زندانی پیشتر آزاد شده بود..
پرس و جو کردیم کسی نمی دانست، جعفر پناهی آزاد شده بود و ما دیر رسیده بودیم.
دنبال پزشک می گردم برای درد سینه ام، انگار که نقطه ای برجسته در آن است، نقطه ای ریز که زیر دست هایم می آید نمی دانم اما اشتباه می کنم یا نه نیاز به یک آزمایش دارد که روشن شود چیزی در آن هست یا نه!
دوستم دکتری را معرفی کرده بود که شماره اش را گم کرده ام... فردا باید بروم و هنوز شماره ای ندارم.

همزاد

هیچ نظری موجود نیست: