چهارشنبه، دی ۱۴، ۱۳۸۴

نامه از همسرم

مي‌خواهم پيش از تو بميرم
آيا آنكه بعد مي‌ميرد
آن راكه پيشترمرده
خواهد يافت؟
مي‌خواهم بسوزانندم
خاكسترم را در ظرفي بريزند
بر تاقچه اتاق تو
ظرف را
از شيشه اي شفاف كن
تا درونم را ببيني.
مي بيني فداكاريم را؟
از خاك شدن دست مي‌كشم
از گل شدن دست مي‌كشم
تا در كنار تو باشم.
خاكستر مي‌شوم
تا باتو زندگي كنم
آنگاه، وقتي تو هم مردي
مي‌تواني درون شيشه بيايي
تا آنجا با هم زندگي كنيم
خاكستر تو، خاكستر من.
تا اينكه عروسي حواس‌پرت
يا نوه‌اي بازيگوش
بيرونمان بياندازد.
اما ديگر
چنان درهم شده‌ايم
كه حتي اگر ذره‌اي از ما بردارند
اتم به اتم پيش هم نشسته‌ايم
با هم به روي زمين پخش مي شويم.
روزي اگر گلي وحشي
نمي برگيرد
و سر بيرون زند
حتما دو شكوفه خواهد داشت
يكي تو
يكي من.
نمي‌خواهم به اين زودي بميرم
مي‌خواهم بچه‌اي ديگر بياورم.
لبالب از زندگيم
خونم گرم است
مي‌خواهم عمري دراز داشته باشم
با تو.
مرگ نمي تواند به هراسم افكند
اما پيش از آنكه بميرم
بسيار چيزها مي‌تواند اتفاق افتد
شانس آزادي تو به اين زودي‌ها
شايد.

(ناظم حكمت)
براي گنجي يا معصومه شفيعي چه فرق مي‌كند.

همزاد فروغ

هیچ نظری موجود نیست: