پنجشنبه، دی ۱۵، ۱۳۸۴

دو روز قبل مطلبي براي وبلاگ نوشته بودم، مثل اينكه پست نشده ، اينم از شانس منه !
سرو ته حنا رو بزني هميشه تو زندگي شانس باهاش بوده !
از هيچ كس خبري نيست !
انگار واقعا هر چيزي دوره اي داره ، دوستي ، عشق ،حتي وبلاگ نويسي !
يعني دوره پاينده هم تموم شده !
خودمم هم وقتي بر مي گردم و نوشته هام رو مرور مي كنم چيزي نيست جز تكرار و تكرار
خسته گي هام و تنهايي هام،" خرقانم ، جوي آب خشكيده ، هيچ كس نيست ، تنهايم ووو "
امروز بر خلاف روزهاي قبل پر انژي ام ، دارم دوتار محلي شمال خراسان گوش مي دم و مي نويسم.
از يكي از دوستان سي دي اجراي رقص محلي روگرفتم ، واقعا زيباست ،از رقص هاي محلي فوق العاده خوشم مياد ، مخصوصا رقص هاي جمعي، با صداي دوتار هم كه عشق مي كنم .واقعا به آدم انرژي مي ده!
وقتي ميرقصي به هيچ چيز فكر نمي كني و به قول دوستي موقع رقصيدن يه احساس رضايت از خودت داري ! هميشه دوست داشتم رقص محلي داشته باشيم مدتي هم دنبالش رفتم ولي نشونه اي از اون پيدا نكردم !
چرا ماها اصلا نمي رقصيم؟راستي نظرتون راجع به رقص چيه؟

حنا

هیچ نظری موجود نیست: