دوشنبه، اسفند ۱۵، ۱۳۸۴

بالاخره امتحان هم تموم شد ،مهم تموم شدنشه حالا هر جور كه دادي دادي ، اينبار روز امتحا ن و ساعت حتي اتاق امتحان من و همزاد يكي بود طبقه همكف فني ، كلاس 18 ،كلاسي كه فيزك 3 رو اونجا با آقايان داشتم ،حالا امتحان ارشد رو اونجا مي دادم اينم از مزيتهاي شهرستانه كه مي تونيم تو كلاسي كه چهارماه هفته اي دوبار اونجا كلاس داشتي باشي تازه اونم با همزادو اينكه با يك نگاه از حال همديگه خبر دار بشيم ، فضاهاي كوچيك !
امروز دفتر شيريني پزي قديمي مامانم رو ورق مي زدم دستور پخت شيريني هايي كه برادرام نوشته بودند و بيشتر شبيه دفتر خاطرات بود تا دفتر شيريني پزي نوشته هاي بي ربط ( بي ربط به دستور پخت شيريني)كه هر كدومشون نوشته بودن مثلا يكي از نوشته ها اين بود " براي اينكه اين شيريني از گزند بچه ها در امان بماند بعد از پخت آنرا از درظرف در دار بچينيد وآنرا پستوي خانه پنهان كنيد" ويا اينكه در پايين هر نوشته هرنوشته تاريخ آن ذكر شده بود يك تاريخ مربوط به ديماه سال _55 بود و يه تاريخ سال 57 و خوشحال از اينكه انقلاب پيروز شده و التماس دعا وبرام دعا كنيد و فلاني رو دوست دارم وكاش بهش برسم تا.... حتي چك نويس_ نامه اي كه تو 8 سالگي براي خالم فرستادمم داخل دفتر بود!
خيلي ذوق كردم كه دفتر رو خوندم اصلا يادم رفته بود كه براي چه كاري بازش كرده بودم !

حنا

هیچ نظری موجود نیست: