دوشنبه، اسفند ۲۹، ۱۳۸۴

بسیار خوشحالم که هاپو پس از مدت‌ها دوباره در این وبلاگ نوشت.


به بکارت فراتر از امر جنسی نگاه می‌کنم! نوشته هاپو با‌اهمیت است اما می‌توان به زوایای دیگری از این بحث هم پرداخت. بکارت و دست نخوردگی به عمق اندیشه‌مان رسوخ کرده‌است که بخشی از آن هم بکارت جنسی است. اینکه به چه دلیل یا علت چنین با بکارت مانوس شده‌ایم، پرسش مهمی است اما شاید مهم‌ترین عرصه آلوده به اندیشه بکارت، بکارت در دوست داشتن باشد. فرد، نمی‌خواهد دوست داشته باشد و حتی دوست داشته بشود چون این عرصه را انحصاری و فقط برای یک نفر می‌خواهد؛‌ آن هم کسی که نمی‌داند وجود دارد یا نه! و اینکه آیا اگر امروز دوست نداشته باشد، آیا فردا می‌تواند دوست داشته باشد؟
شاید همین اندیشه یگانه‌خواهی و حفظ تجربه‌های گوناگون فقط برای یک نفر،چنین آمار جدایی‌ها و عدم تفاهم‌ها را به ارمغان آورده است!
تجربه جنسی اگرچه بسیار قابل اهمیت و ضروری و حتی به نظر متخصصان باعث نشاط و شادی در زندگی اجتماعی می‌شود اما همه بحث نیست! داستان غم‌انگیز در جایی است که خنده‌های یک فرد هم شمرده می‌شوند و انحصاری چوب‌خط می‌خورند. خنده‌ای که برای صاحب‌اش نیست، همان بهتر که نباشد! زیستی چنین دشوار و دلهره‌آور ارمغانی زودیاب به همراه خود دارد: دروغ‌گویی و پنهان‌کاری.
اعتقاد به اینکه "لذتی که من در آن سهیم نباشم همان بهتر که نباشد" با خون ما عجین شده است و ربطی به انحصارگرایی دینی مصباح و خامنه ای ندارد! "من می‌خواهم و در لحظه‌ای که می‌خواهم، خواستن فرد دیگری را نیز برنمی‌تابم؛ تو نیز چنین کن!" این ادبیات ملموس و آشنا و تکراری‌ است.
بکارت با انحصارگرایی پیوند عمیقی دارد. هر دو یک چیز یا یک فرد را می‌خواهند؛ حتی اگر آن یک چیز یا فرد مرده باشد!
"باکره" یک صفت است و برای کسی که فاقد هر صفتی است و واجد هیچ ویژگی دیگری است، بسیار با اهمیت و حیاتی است. مردانه و زنانه هم ندارد. در جایی که دسترسی به چیزی میسر نیست، خود را وقف دیگری کردن و دیگری را اسیر خود خواستن راهی برای ادامه حیات است. اندیشه ظرف محدود، اندیشه‌ای دیرینه است. بکارت (اینجا منظورم کاملا بکارت غیر جنسی است) نیز ظرف ها را محدود می‌بیند و به همین دلیل هر ظرف را به یک نفر اختصاص می دهد.


یله

هیچ نظری موجود نیست: