پنجشنبه، تیر ۲۲، ۱۳۸۵

همایش زن در ادبیات و هنر

صدای زن : خیلی چیزها را نمی شود اما بعضی وقتها یک چیزهایی را می شود عوض کرد.
تمام شد همه چیزی که برایش اینهمه زحمت کشیده بودیم تمام شد.
نه که برگزار شده باشد و بعد تمام شود برگزار نشده تمام شد.
همیشه یک چیزهایی برای عوض نشدن باقی می ماند شاید این ذهن ماست که باید عوض شود و باور کند که انگار گاهی چیزی را نمی شود عوض کرد.
نه اما باید چیزی عوض شده باشد مثلا من امروز وقتی خسته برمی گردم خانه،وقتی که در راه گریه می کنم باید چیزی عوض شده باشد مثلا اینکه من می توانم در خیابان بدون روبند راه بروم آنهم بدون چادر و پسر حق دارد که در این شرایط با دستش بدنم را لمس کند.
چه چیز باقی می ماند برای من امروز که می خواستم با کمک دوستانم همایش زنان برگزار کنم چه چیز باقی می ماند وقتی که مرد خیلی راحت می گوید اینجا که دانشگاه نیست یا ان جی او که هر کاری خواستی انجام دهی و در خیابان یکی مثل او بیاید و دستش را بر بدنم بکشد.
یک چیزهایی را می شود عوض کرد این را می دانم ولی این چند روزه برای من و حنا روزهای سختی بود.
گاهی ناچاری خیلی از حرفها و رفتارها را تحمل کنی به امید اینکه در پایان نتیجه ای به دست می آید اما وقتی شروع نشده تمام می شود انگار که ....به مخابرات می رسم به باجه های تلفن یک لحظه می خواهم به یله تلفن بزنم و موضوع را با او در میان بگذارم اما....



همزاد

هیچ نظری موجود نیست: