شنبه، تیر ۲۴، ۱۳۸۵

همايش بر گزار نشد !
روسري آبي را سرم مي كنم ، مي خواستيم روز همايش اين روسري ها راسرمان كنيم تمام روسري فروشي هاي شهر را سر زديم براي پيدا كردن روسري ساده نخي آبي رنگ ولي نشد!
زني كه سوار ماه بود ولاي انگشتان به بالا كشيده اش لانه گنجشككان بوددر پستو ماند !نخواستند يا هر چيز ديگر .
همزاد مي گويد كاش پول داشتيم آنوقت شايد راحت تر مي شد كار كرد ، شايد!
سکوت ِ آب مي‌تواند خشکي باشد و فرياد ِ عطش;سکوت ِ گندممي‌تواند گرسنه‌گي باشد و غريو ِ پيروزمند ِ قحط;
هم‌چنان که سکوت ِ آفتاب


ظلمات است ــ
اما سکوت ِ آدمي فقدان ِ جهان و خداست:غريو راتصوير کن!
شاملو- ابراهيم در آتش- اشارتي
حنا

هیچ نظری موجود نیست: