سه‌شنبه، دی ۱۰، ۱۳۸۷

غزه-دارفور و عملکردهای متناقض

جنگ در غزه ادامه دارد، جنگی تمام نشدنی میان اسرائیل و فلسطین که گاه به مرز بحران می رسد و باز یکی از همان بحران ها آغاز شده است.
سخن گفتن از جنگ و کشته ها با توجه به برداشت ها تفاوت پیدا می کند به گونه ای که حتی می توان با ان بمب اتمی هیروشیما را هم توجیه کرد.
چند سال گذشته بود که بی بی سی در سالگرد واقعه هیروشیما در گفت و گو با چند کارشناس و حتی سربازانی که از آن واقعه دچار آسیب شده بودند، از مشروعیت یا عدم مشروعیت اقدام آمریکا سئوالاتی را مطرح کرد، سرباز انگلیسی این اقدام را عملی بجا می دانست، توجیه او این بود که با افتادن بمب اتمی و کشته شدن این تعداد افراد جنگ به پایان رسید در حالیکه در غیر اینصورت با تعداد کشته ها و صرف زمان بیشتری جنگ خاتمه پیدا می کرد و تبعات آنهم گسترده تر بود.
دیروز با همکارم درباره این استدلال حرف می زدم و او با پذیرش این استدلال، کشتار غزه را چندان مشمئزکننده تلقی نکرد گو اینکه برداشت تمامی ما مبنی بر اولویت مردم غزه بر ایران نیز گاه در سوگیری های منفی نسبت به آنها بی تاثیر نیست.
نمی توان این سوگیری را نابجا دانست، رفتارها و عملکردهای جمهوری اسلامی چه در سیاست های اعلامی و چه در سیاست های اعمالی درباره مردم فلسطین و دیگر نقاط جهان نشان داده است که برای ما ملاحظات ایدئولوژیک بیش از حقوق بشر و حتی منافع ملی ارزش دارد، نمونه آن را هم می توان در رفتار متناقض ایران در قبال دو قضیه دارفور و فلسطین برشمرد که این کشور در قبال 200 هزار کشته شده دارفوری هیچ واکنش حقوق بشری از خود نشان نداد و حتی از عمر البشیر، مسبب این قتل ها استقبال گرمی به عمل آورد، نتیجه این می شود که نمی شود حرف های دفاع از مظلومان را باور کرد و توجیهی برای این عملکردهای متناقض آورد.
سیاست گرچه بر حسب منافع می چرخد، اما کاش موضع ما لااقل منافع ملی باشد که تکیه بر ایدئولوژی در دنیایی که ایدئولوژی را تاب نمی آورد جز اتهام به بنیادگرایی و حتی عمل چون بنیادگرایان حاصلی ندارد.

همزاد

هیچ نظری موجود نیست: