پنجشنبه، آبان ۲۰، ۱۳۸۹

خوب/بد/

همایش تمام شد، جلسه هم تمام شد، در اولی خوب بودم و در دومی گیج...
مرد در اولی می گفت که از شما انتظار نداشتم که اینطور خوب باشید و در دومی مرد می گفت که انتظار نداشتم اینقدر بد...
من اما در میانه همه این کلمات، در میان این جلسه صبح و بعدازظهر، من کدام بودم، خوب آن یکی یا گیج این یکی...
شاید باید فکری می کردم برای جمع کردن اینهمه فکر، گفتم بیا حرف بزنیم اول هفته و این شاید برای من که اینقدر وقت کم دارم خوب باشد ،گفت قبول فقط این دو روز درگیر جشنواره ام...
من راه که می روم اما...


همزاد

هیچ نظری موجود نیست: