شنبه، مهر ۰۹، ۱۳۸۴

در یکی از نامه های کافکا به میلنا، کافکا به میلنا می گوید :" اگر سكوت شما نشانه اي از بهبود و سلامت نسبي باشد كه بي ميلي به نوشتن اغلب از آن ناشي مي شود من كاملا از بابت آن خرسندم "
نامه هاي به ميلنا كافكا – ترجمه سياوش جمادي -ص25
نه !نمي گويم اينگونه نباشيد ! فقط مانده ام كه همه مان چقدر خسته تر و نا اميد تر شده ايم ! – حرفهاي تكراري –
همه ما به نظر خودمان لحظاتي سخت ودشوار داشته ايم لحظاتي كه تمام " ديوارهاي ساخته شده ات " مي ريزد، لحظه هايي كه مي فهمي تمام عشق ورزي هايت يك دروغ بود! و تو مي ماني و انتظاراتي كه داشتي ، لحظه هايي كه فكر مي كني جزء بدبخترين موجودات روي زمينيچون در جايي كه زندگي مي كني دوست داشتن و با هم بودن جرم محسوب مي شود وبراي پاسخ به يك نياز طبيعي به سخترين مجازاتها بايد تن در بدهي! لحظاتي كه كه در همه چيز شك مي كني اصلا يه لحظه مي ماني كه ،كه هستي ؟و چقدر پوچي و بي مصرف وفكر مي كني همه چيز تمام شده آن وقت است كه خود را بدبختر و بي نتيجه تر از هميشه مي داني ؟! و اگر تفنگي در دست داشتي لابد خودت را مي كشتي ! فكر مي كنم همه ما به نوعي شايد يكي از شرايط ذكر شده را گذرانده ايم اما هم چنان بايد ايستاد و نگران و ناراحت بود ؟
همه چيز تيره و تار است اما چه مي شود كرد به نظر من در سخترين شرايط هم مي توان تصميم گرفت كه چگونه به معناي واقعي زنده گي كرد !
- معني واقعي زنده گي ؟؟؟؟؟؟؟؟
به نظر من لذت بردن و زيبا ديدن !!!!! _ هر چند براي خود من بيشتر وقتها اينگونه نبوده _
شايد اين ما هستيم كه روي اتفاقات و پيش آمدها اسم خوب و بد مي گذاريم و ارزش گذاري ميكنيم !!
مي دانم كه اين شرايط دوره اي و تمام خواهد شد !! و به قول حافظ

"دور گردون گر دو روزي بر مراد ما نرفت ......... "
اصلا قصد نصيحت يا تو صيه رو نداشتم ! فقط حس كردم چقدر چهره وبلاگ غم گرفته است ، هر چند آدم وقتي حالش خوب نيست بيشر حس و حال نوشتن داره !! نمي گويم به ظاهر خوب و خوش باشيد نه !
كشتار و مردن و سيل نمي تواند زيبا باشد ولي غصه خوردن و نااميدي تو هم چاره كار نيست ، نه منظورم تو خاص نيست ، همه چيز را گفتي دوست من !!!! الان به ياد جمله اي كه يكي از دو ستانم كه در نامه اي برايم نوشته بود افتادم " وقتي تو يه ميني بوس بيست نفره همه مي خندند ، شعر مي خونن ، يه نفر از پنجره عقب اتوبوس غم زده و ناراحت به بيرون نگاه مي كنه به دور دستها ، به افق هاي نامعلوم و به ...." اون يه نفر الان مي خنده و شعر مي خونه واز پنجره به بيرون نگاه تازه تري داره فقط به خاطر ياد آوري تو به يك نگاه تازه تر والان منم كه مي خوام ياد آوري كنم !!! همه چيز رو گفتي همه چيز رو !!به اميد اينكه هميشه شاد باشين !!!!!
حنا

هیچ نظری موجود نیست: