جمعه، مهر ۱۵، ۱۳۸۴

مطلب پايين همينطور كه پيداست مال هاپو بوده در وبلاگ خودش. ببخشيد اگه كارم اشتباه بوده و بدون اجازه اين كارو كردم.مطمئنم هاپو يا ديونيزوس يا محسن مي بخشه.
اشكال نداره هاپو تو برو ولي ما هنوز هم اين وبلاگ آريادنه رو ميخونيم.هر چند پارسال نوشته باشيشون. اميدوارم دغدغه هاي فكريت كه ميگي متفاوته برات مفيد باشند و به درد بخور. برو ولي برگرد.
«چرا روزه نمی گیری؟» دشوارترین پرسشها ،همواره با جایگزین کردن اینگونه پرسشها(پرسشهای ارزشی،خصوصی،جزیی و اقتدار آفرین)معلق و پنهان می شوند. پرسشهای دشواری چون«چرا هستم به جای اینکه نباشم؟»« سکوت چیست؟» «منشا خواری کجاست؟» «آنکه انسانها را میکشد در کدام پیشگاه محاکمه میشود؟» اینگونه فراموش و به تاریکی رانده میشوند. سختی این پرسشها با «چرا روزه نمیگیری؟»و ضعف مومنانه هنگام افطار ،آنگاه که دست تضرع به آسمان نیاز برداشته اند پنهان میشود. رمضان و رخوت دیندارانه اش (همچون دیگر آیین های دینداران) بهترین یاور ومددرسان ایدئولوژیهای خواردارنده است تا در مراسمی افطاری و سفره ای گسترده فقیر و غنی ، رهبر و برده، زندانی و زندان بان، پیامبر و زنان رنگارنگش ،امامان و بردگان و کنیزان در سطحی یکسان (؟)کنار هم عدالتی دروغین را جار بزنند.در صف نماز همه یکسانیم.دستها رابهم میفشریم و دعای وحدت میخوانیم.وحدت توده ای.رمه ای خشونتبار.امت واحده.امازیرحجاب این ریاکاری مومنانه سرخی خون به مثابه نجاست با ده من آب کر پاک(؟) می شود.اینگونه ،خون مصلوب میشود.اسماعیل در مسلخ ذبح میشود.نمایش خون قربانی در دست وپازدن گوسفند بیگناه یاد آور دخترپانزده ساله است که سکسش حکم زنا میگیرد و بدنش انگ مفسد فی الارض میخورد(سکسی از سر ناچاری یا هر کوفت وزهر ماری دیگر وبدنی نحیف،زیبا و محکوم به فنا!!).آنگاه پیش چشمان هرزه و حریص حاجی آقا و با نیروی دستان کارگر بدبخت،همان دستی که در دست نرم رهبر بوسیده و فشرده می شود ،دخترک با طناب دار بالا کشیده میشود.رقصی چنین میانه میدانم آرزوست. نگران نباشیددر نهایت نیز شیخنا الاستاد حضرت قزبیت دامت افاضاته که از همه بیشتر میفهمد و راهنمای ما به بهشت عدنان است خودش بر بالین نعش بیجان ظاهر میشود و ندای بای ذنب قتلت سر میدهد:زهی کثافتکاری.مرحبا به جنایتکاری.آفرین به این همه حیوان صفتی و خداپرستی.ایدکم الله حاج آقا.اجر این قصاصتان با زینب ستمکش.ان شاالله با حضرت بقبقو علیه آلاف التحیه و ثنا محشور شوید.بفرمایید افطار حاضر است.بفرمایید نوکران بارگاه منتظر قدمهای مبارکند.د بیا دیگه حیوون عوضی... اینگونه بنیاد گرایی شکل میگیرد. گروگان کشی توجیه میشود. قتل دگراندیشان معنا میابد.ترور تئوریزه میشود.بازجویی ها و شکنجه های مخوف تایید میشود. حکم کشتار دسته جمعی امضا میشود.به خوابگاهها حمله میشود. سیلی به جنده های بی حجاب دلیل میابد.در صفوفی اینچنین به هم فشرده.درخلوصی اینهمه بی همتا.وخدایی به همین نزدیکی. سنگینی نگاه ارزشی و خواردارنده مومنان روزه دار به تو که روزه نمیگیری.همچون روسپیی که انگ بدنش بر پیشانی اش حک شده باشد.در برابرصفوفی بهم فشرده(مالنا را به یاد بیاورید )تو، تنها ،در مقابلشان گناهکاری بزرگی.بدون اینکه کسی پاسخ این پرسش دشوارتر ومهمتررا بدهد،پرسشی که از پس قرنها بی پاسخ مانده است و صورت مستحیلش( =چرا روزه نمیگیری؟)شادی برتری را در دل روزه دار در برابر بی روزه ی نجس صد چندان میکند.شادی کین توزانه ی بدبختها.ارضای عقده های بیچارگانی که توسری زندگی را به ارزش آن مبدل می کنند.رنج را تقدیس میکنند. نظامی زشت و پلید از نیک و بدها را بنیان می افکنند.مگر بی روزه ها بیمار،نجس،کافر،دیوانه،سفر کرده غریب،غیر عادی،مستحیض،ضعیف الجسم، حامله ی بدبخت و محتاج به دیگران نیستند؟ و در همه ی این بازی هزارتوها پرسش بنیادین هزاران باردیگربه تعویق می افتد:«چرا باید روزه بگیرم؟؟؟؟» روزه هایتان قبول

آره چراهاي زيادي در ذهن ما نقش بسته كه حالا حالاها موندنيه.
چرا روز هنمي گيري؟
چرا دخت پيامبر با اينكه با شخص نابينا ملاقات ميكرد باز هم محجبه بود؟
چرا براي سالگرد شاملو به تهران مريم و بد نميگذره؟
چرا براي دختر زيتون مهربان و مقاوم مي نويسيم ؟ چرايي كه با دونستنش غمگين ميشيم...
...

پيازچه

هیچ نظری موجود نیست: