چهارشنبه، آبان ۱۸، ۱۳۸۴

پس خوراند فرم ارجاع


دارم به سقوط چند ماه پيشم فكر مي كنم
اينكه آدم هر لحظه ممكنه سقوط كنه ولي مهم نيست . آخه به چه دردي ميخوره .فراموش كن

همون پس خوراند خيلي بهتره. آخه پس خوراند رو درست كردي.فرم را چيكار ميكني .فرمو درست كردي ارجاع رو چه ميكني.همه اينها را هم درست كردي آدمهايي رو كه در ذهنشون هيچ چيز اصل وجود نداره را چه ميكني؟ نميدونم به مسجد عربي برم يا به پارتيهاي غربي شكل." اگه بخواين براي اين مجلس گريم عربي مي كنيم كه پونزده هزار تومن ميشه
"
دارم به صداي خواننده كرد حزب پ كاكا گوش مي دهم .از دل پر دردش مي خواند يعني وقتي مي خواند ميفهمي كه دلش پر از درد است.هوار… .6 بار با گفتن هوار دل آدمو از جا مي كنه
خيلي وقت پيش در دفترم(در تله تاتر جاده اي به سوي كعبه كه شبكه 4 نشون ميداد السا در جايي به هلن مي گه كه من هيچي ندارم كه مال خودم باشه اول نفهميدم چي ميگه ولي بعد براي لحظه اي حسش كردم اما الان ميبينم كه اشتباه بوده .احساسمو ميگم.شايد داشتن همين احساس براي اين بوده كه ميخواستم چيزيو براي خودم داشته باشم.).به هر حال در اين دفتر وقتي در مورد زندگي و هستي نوشتم كمي ترسيدم. چون ديدم هيچ كدامش با وجود انسان بودنم جور در نمياد.نميدونم ميشه هر دو را داشت يا نه.قبلا سعي ميكردم به هستي بچسبم چون ظرفيتم خيلي بالاتر از الان بود.ولي حالا با اين ظرفيت پايين و اين دروغهاي زيبايي كه در اطراف انسان وجود داره تقريبا مي بينم كه به هيچ كدومش اعتقاد ندارم .ولي به آرامش در ياس مطلق (از سي دي كنفرانسهاي شريعتي كش رفتم!)عقيده دارم .تلاش بدون هيچ چشمداشتي.شايد هم حرف مفت ميگم
.
انگار بجاي اينكه بيشتر براي وبلاگ بنويسم براي خودم نوشتم .ببخشيد اگه خيلي به درد وبلاگ نمي خوره

پيازچه
هر كاري هم كردم اين نقطه ها نيومدند سر جاشون.واسه هين كلا از نقطه هاي آخر خطها صرف نظر شد

هیچ نظری موجود نیست: