چهارشنبه، آبان ۱۸، ۱۳۸۴

هوا سرد است ، خيلي سرد !
آنجايي نشسته ام كه هميشه براي تماشاي غروب آفتاب مي نشستم !!
صداي آب !! اينجا تقريبا هيچ كس نيست !!!
همه چيز زيباست بهشت رنگها كمي آن طرفتر است فقط بايد سرت را بچر خاني تا ببيني !! زرد ، قرمز، سبز ، نارنجي ، آبي و...
سرماي لذت بخشي كه در عمق جانم نفوذ كرده !!
هوا لذت بخش است ! باران نرم نرمك شروع به باريدن مي كند و من همچنان نشسته ام !
خرقانم !!! تنهايي ام را در آن لحظه خيلي دوست داشتم !!
ولي همه آنجا بودند !!!!
حنا

هیچ نظری موجود نیست: