سه‌شنبه، مرداد ۱۸، ۱۳۸۴

پارادوكسهاي تكراري


خيلي وقتها ممكنه يه چيزي تكراري باشه ولي بنا به عادتي كه بهش داري نمي توني تركش كني .كتاباي زيادي مي خواني و فيلمهاي زيادتري ممكنه ببيني.شايد خيليهاشون شبيه هم باشند ولي علاقه ات به اونها باعث ميشه دوباره به سراغشون بري.اونوقته كه دنبال حاشيه اش ميري.اين ديگه لذت بخش ترين قسمت كاره ،آدموهم سرگرم ميكنه هم پژوهشگر.شايد الان كه داري اين مطلبو ميخوني به نظرت مسخره بياد ولي حقيقت داره .خوب بعضي وقتها نميشه اين تكرارها رو تحمل كرد.مخصوصا اگه وحشتناك هم باشند.(نميگويم چه چيزهايي ممكنه تكراري باشند چون اينجوري خودم راحتترم)
The dishes was washed
استاد زبان ميگفت كه در زبان انگليسي اينكه از جمله هاي مجهول استفاده كنند كاملا معمولي و به قول معروف روتينه .اما در زبان فارسي اصلا اينطور نيست .مثلا خيلي مسخره ميشه اگه بگيم ظرفها شسته شد،همانطور كه خيلي كم چنين جمله اي گفته ميشه.اون اينطور استدلال ميكردكه چون براي اونا نتيجه مهمه ولي براي ما ايرانيها چه كسي خيلي مهمتر از چه كاري(و يا چه حرفي) است. .و من اين موقع داشتم به كارگري نگاه ميكردم كه به كلاس خيره شده بود.زمانيكه ساختمان بالا ميرفت.

يكي از اون چيزهاي تكراري (البته كمي) كه مفيد است آدم بهش فكر كنه را اينجا مينويسم كه البته در فيلم هفته پيش سينما يك گفته شد(اسم فيلم رو نميدونم.فقط ميدونم مارلون براندو كه نقش دون كورلئونه را بازي كرده بود توي فيلم بود( آخرش فهميدم اون بوده)). براندو كه در جنگ ويتنام آدمهاي زيادي رو ميكشه و آدمهاي زيادي هم بهش ايمان ميارند به اون كسي كه ماموريت داره تا اونو بكشه (تا بقيه رو نجات بده) ميگه :
البته تو حق داري منو بكشي ولي حق نداري در مورد من قضاوت كني.

پيازچه

هیچ نظری موجود نیست: