جمعه، اردیبهشت ۲۳، ۱۳۸۴

آرشیو شماره نه وبلاگ

سه شنبه، 18 اسفند، 1383



سلام
برای نوشتن تمرکز زيادی ندارم!!!حدود ۱۰ روز به شروع سال جديد باقی مانده است. در سال جديد از چه رويداد يا واقعه يا اتفاقی شادمان می شويد؟
پاينده ايران
يله


سه شنبه، 18 اسفند، 1383
به نام خدا
سلام
هميشه ميان ماندن ورفتن دو دل بودم مثل اين بار ، انگار من درونم گفت برو چرا نبايد
بری!!
می روم، من پرام از هم چيز ، از شهوت، از درد،از...
همه چيز در من طغيان کرده ،همه چيز...
رفتم !در آن کوچه تنگ و تاريک و بر من چه گذشت،چه گذشت؟! ،آه ...
من پر از تناقضم. ديگر نمی دانم درست بود يا غلط(يعنی تو اون لحظه درست ترين کار
رو انجام دادم ،چقدر حرف زدن راحته!!!)
متنفر باشم يا خوشحال چون خودم بودم...
همه چيز مث پرد ه سينما جلوی چشمم بالا وپايين ميره.
کا ردر ستی انجام دادم؟!
نه من <گناهکار طبيعی ام!>
من پرام از همه چيز...
حنا
...



سه شنبه، 18 اسفند، 1383



بيانات شيخ ما درباره صدقه سری

.مطلب منتقل تشد،متاسفانه به دلیل نبود فونت مناسب
یله

انتخاب : هاپو
موفق باشيدو هميشه خندان



يكشنبه، 16 اسفند، 1383



سلام
نوشته های يک دوست که بی اختيار به دست من سپرده شد ( به قول خودش بچه هايش را به من سپرده) مهمترين سر گرمی من در اين روز ها ست مانند تفسيری بر تمامی لحظات زندگيم است حتی موقع فيلم ديدن.بخشی از نوشته او را برای شما می نويسم شايد بی ربط باشد ولی حرف دل است وحدااقل برای من باارزش.
«شده است که در برابر کارهای يک کودک ويا چهره ای زيبا ويا يک تصوير هنری به احساس رهايی دست پيدا کنی؟لحضه ای که فکر می کنی هستی ات به تنش افتاده است و وجودت می لرزد.در برابر ابراز عشق در يک فيلم زيبا ميبينی که چه شادمانی پاکی هستی ات را فرا می گيرد؟! وقتی که طرفين يکديگر را در اغوش می گيرند و لبانشان تا ابد بر هم مماس می شود .انگاه تصوير اسلوموشن می شود و گويی جاودانگی سعی دارد که حصار پوسيدگی زمان را بشکافد و ابديت را در نوردد.در اين لحضه سر خوش می شوی وعلت اصيل هستی را درک می کنی.می فهمی که هر چيز نه ان چيزی است که تو می خواسته ای ويا می توانسته ای.بلکه هر چيز به شکل شگفت انگيزی نابگاه رخ داده است.ميفهمی که دليل زندگی زنده بودن يا غرايز نيست بلکه حضور يک معصوميت بديع وناب است که گرچه زود هنگام به پايان ميرسد ولی ياداوريش خندهای شادگونه به تو عرضه می دارد...»
تنسی

______________________________________________________________________

چهارشنبه، 12 اسفند، 1383


مردي براي تمام فصول


به احترام دكتر محمد مصدق* بزرگ انسان جنبش ملي ايران


نام بعضي نفرات

ياد بعضي نفرات
روشنم مي دارد:
اعتصام يوسف،
حسن رشديه.
‌‌‍ [محمد مصدق**]


قوتم مي بخشد
ره مي اندازد
و اجاق كهن سرد سرايم
گرم مي آيد از گرمي عالي دمشان.


نام بعضي نفرات
رزق روحم شده است.
وقت هر دلتنگي
سويشان دارم دست
جرئتم مي بخشد
روشنم مي دارد.


نيما - مجموعه آثار

*به مناسبت 14 اسفند سالمرگ دكتر مصدق...
**داخل كروشه تصرف من است. اميدوارم نيما و دوستانش بر من ببخشايند.

بااميد هاپو




دوشنبه، 10 اسفند، 1383
واقعه

به نام خدا
سلام

"واقعه
سخت
نامنتظر"
فکر می کنی در اوج خوشبختی هستی وتمام در های سعادت به روی تو بازاست(چقدر مسخره که فکر کنی همه چیز تمام شده!)ولی اتفاق می افتد، خوب یا بد آن را الان دیگر نمی دانم ولی نامنتظره !!و سخت است وشکننده!!آن وقت است که تمام ساختارهای ذهنی وپیش ساخته تو به یکباره فرو می ریزد وچه سخت وشیرین!
یک تناقض!!!
یاد گذشته همیشه برایت تلخ آزار دهنده بوده وچیز هایی که تو رو به یاد گذشته بندازه و همواره این سوال تو ذهنت مثل ساعت زنگ بزنه کحای کارت اشتباه بوده؟از ترست به اتوبوسهایی که به طرف…. حرکت می کنن نگاه نکنی ، چه برسه سوار بشی و به … بیایی.
تنهایی واینکه تنهاتر از تو نیست!!وبزرگترین غم ها رو تو داری!!
زمان می گذره و می گذره و براستی مفهوم این جمله رو درک می کنی که "گذشت زمان همه چیز رو در خود حل می کنه"و تابو ی او ن تا جایی برات می شکنه که آن رو برای یه گوش شنوا تعریف می کنی!
می آیی به ماشین ها نگاه می کنی بعد سوار ماشین می شی وپر از انرژی وشوق دیدن دوستات به طرف همون شهر حرکت می کنی!وتصور می کنی که چه لحظه های خوبی رو با آنها خواهی داشت!
در جمع پر از صمیمیت آنها ولی باز هم تنهایی!! اصلا مشکل از منه !و یاد این جمله که "آدما جایی رو که هستن رو خوش ندارن"
گاهی شاد و خوشحال و گاهی غمگین شاید این ما هستیم که به کلمات ارزش خوب و بد می دیم.
"واژه ها
به گنه کار وبی گناه
تقسیم شد"

حنا
__________________________________________________________________



دوشنبه، 10 اسفند، 1383




السلام علیک یا ابا عبدالله الحسین

این روزها از مترو گرفته تا توی خیابان و تاکسی، همه در حال اثبات دینداری خویش، نوای عزاداری را به ما تحمیل می کنند. در گفت و گو با دوستانم، پیوسته، از شکل این نوع دینداری که در این وقت سال شدت می گیرد، متعجب هستیم!!
شیوه و نوع مواجهه با دین در عرصه عمومی به چند طریق صورت می پذیرد:
1) کنار گذاشتن دین از حوزه خصوصی (private zone ) و حوزه عمومی (public zone )
2) کنار گذاشتن دین از حوزه عمومی و پذیرش آن در حوزه خصوصی
3) پذیرش دین هم در حوزه خصوصی هم در حوزه عمومی
4) پذیرش دین در حوزه عمومی و کنار گذاشتن آن در حوزه خصوصی

به نظر تو، بدون ابراز نظر درباره حوزه خصوصی، روش منطقی مواجهه با دین در اجتماع یا حوزه عمومی کدام است؟


پاینده ایران
یله




يكشنبه، 9 اسفند، 1383


!!کنورکوريا هی هی
سلام دوستان

آزمون ارشد هم برگزار شد و خيال خيلي از دوستان ما هم راحت شد، ضمن عرض خسته نباشيد به اين دوستان ، صميمانه اميدوارم موفق و پيروز باشند و البته قول بدن كه اگه قبول شدن شيريني يادشون نره و البته خودشونو هم نگيرن.
درضمن يه جوك بيمزه مربوط به كنكور:
خدا ميبينه شماره ي كساني كه ميرن بهشت زياد شده از جبرئيل مي پرسه چرا؟ جبرئيل ميگه: والا ميگن سوالاي شب اول قبر لو رفته!!!
هاپو
دانشجوي ده ترمه‌ي بيچاره
_______________________________________________________________________


چهارشنبه، 5 اسفند، 1383
…ناگهان
سلام
گويا خلاف سخن بامداد ما جخ امروز از مادر زایيده شده ايم. همه چيز «يهو» و ناگهان پيش می آيد وهيچ عبرتی از گذشته و حال نمی گيريم.«هميشه همان»...نه .حوصله ی مرثيه سازی ندارم. اين روزها دغدغه ی عمده ام مرگ است. مرگی که در چند قدمی گورش را برايم گسترده است و هيچ گريزی نه. شما را به خواندن مطلبی قديمی که برای ما هيچ وقت کهنه نمی شود(گويا)دعوت می کنم. فکر می کنم تنها با جايگزين کردن اسم بم بتوان اين نوشته را به همه ی تاريخ ما تسری داد. با تاسف از زلزله ی تازه رخ داده.مطلبی هم در آريادنه هست که درمورد سالگرد بم نوشته شده بود.مطلبی فلسفی .زياد ودشوار. که هيچ کامنی نداشت چون ما اصولا از هرچه دشوار است می هراسيم و حوصله اش را نداريم. چه ميشود کرد تاريخ ماست ديگر...
با تاسف
هاپو
______________________________________________________________________

پنجشنبه، 29 بهمن، 1383
1. دیگر بیهوده از حسابتان پول بر ندارید! از امروز ذخیره کنید! اگر فکر می کنید تا سال 2020 زنده هستید، بشتابید! سفر به مریخ با فقط 8 میلیارد تومان!!!
مضمون آگهی بالا را در وب سایت های مختلف دیده اید؟ رهایی از زمین و پرواز به بالا!

2. "شش ماه است که مرحوم شده ام." این جمله دختر مورد خطاب "من دات زن" است که شش ماه است ازدواج کرده است. در اینجا به زندگی پس از ازدواج نمی پردازم؛ زندگی پیش از ازدواج ما نیز در حال ارتحال است! از کرده ها و اعمال پیش از ازدواجمان،به خاطر دوران پس از ازدواجمان، هراسانیم! مواجهه با این موضوع به چند طریق صورت می پذیرد:

شخص یکم می گوید:"من متعلق به شریک آینده زندگی خویشم و شریک آینده زندگی من متعلق به من. وام دار و امین تعلقات یکدیگر می مانیم." این شخص به خاطر و به دلیل فردی که هنوز از وجود او آگاهی ندارد، امروزش را قربانی آن فرد می کند. اینکه آیا فرد ذهنی پیش ساخته نیز چنین می اندیشیده است، خود سخن دیگری است. نمی توانم صاحب این ایده را در لباس آزادی خواهی تجسم کنم! او را پذیرنده بی دردسر استبداد می دانم!

شخص دوم چنین می گوید:"چون من گذشته ام را به تنهایی زیسته ام پس خود مسوول آن هستم و پیشینه و گذشته من به شریک زندگی فردای من ارتباطی ندارد." شخص دوم با بیان گزاره ای منطقی به نتیجه ای می رسد که به کتمان حقیقت و در نهایت سقوط اخلاقی منجر می شود! فرض های استفاده شده در این استدلال، منطقی به نظر می رسد؛ اما این پرسش مطرح می شود که:" از بازگویی چه چیز هراسانی؟ مگر به اصالت و استحقاق گذشته زیستی خودت اعتقاد نداری؟پس چرا شجاعانه لباس استحقاقت را به تن نمی کنی؟"

3. دو طبقه اجتماعی که اکثریت مردمان کشور ما را تشکیل می دهند نماینده این دو مواجهه هستند!! دلتان هوای رفتن به مریخ نکرده است؟!


پاینده ایران
یله
______________________________________________________________

هیچ نظری موجود نیست: