دوشنبه، اردیبهشت ۲۶، ۱۳۸۴

کنار خودم...

خ...نم ، اینجا ، کنار آب یعنی نزدیک آب ، صدای آب در گوشم ،در وجودم می پیچد ، نگاه غمگین ولی شاد درختان را نظاره می کنم !!
یک تناقض !!!!
نمی دانم چرا حرکت برگ های سبز درختان و رقص زیبای آنها را در این فصل اردیبهشت ، غمگین می بینم ، باد می آید و من به هیچ فکر می کنم ، به ....
در دور دستها افق سپید و کو هها خاکستری اند ، کمی نزدیکتر در ختان سبزند و کمی نزدیکتر من خاکستر ی ام و اطراف سپید.. .
پیرزن نیاز مند با دو عصای چوبی آمد! من باید بروم یک نفر آمد...
حنا

هیچ نظری موجود نیست: