چهارشنبه، اردیبهشت ۲۸، ۱۳۸۴

دهان بسته فریاد می زنی!
بمیر! بمیر! هدیت من به تو تجربه سخت مردن سخت است. ستایشم کن!

شش ات فریاد می زند!
تجربه دم و بازدم ات را مفتخرم!

گفتی:" بودن به از نبود شدن، خاصه در بهار..."
گفتم:" زمستان را شکستی!"
گفتم:" کوه وار
پیش از آن که به خاک افتی
نستوه و استوار
مرده بودی"




یله

هیچ نظری موجود نیست: